سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داریوش آریا

تا حالا که دوست داشتم هر مطلبی مینویسم از خودم باشه چون انشایم خوبه ولی وقت ندارم و سرم هم شلوغه برا همین مطالب خودم زیاد خوب نیست چون مطلبی که می نویسی باید فوق العاده باشه تا دیگران رغبت کنن اونو بخونن .

سرگذشت (جون )؛ غلام سیاه امام حسین (ع)

جون که افتخار خدمتگزاری ابوذر غفاری-از صحابه بزرگ پیامبراسلام(ص)- را داشت ، پس از شهادت ابوذر به مدینه برگشت و به خدمت اهل بیت رسول خدا(ص) درآمد. این غلام سیاه عاشق اهل بیت بود. سال ها به امام علی (ع) و امام حسن(ع) و امام حسین (ع) خدمت کرد.

در سفر کربلا ، جون از مدینه امام حسین (ع) را همراهی کرد . روز عاشورا از امام (ع) اجازه خواست تا به میدان برود. ولی امام (ع) از بس که این غلام سیاه را دوست داشت ، نمی توانست کشته شدن این غلام سیاه را ببیند و به او اجازه داد که کربلا را ترک کند. جون به گریه افتاد و گفت : من در روزهای شادی با شما بوده ام ؛ چطور در روزهای رنج و سختی از شما جدا شوم؟ و نیز گفت : ای سرور من ، اگرچه فامیل معروفی ندارم و بویم ناخوش و چهره ام سیاه است ، ولی می خواهم به بهشت بروم و رو سفید شوم . به خدا از شما جدا نمی شوم تا خونم با خون های شما آمیخته شود.

امام(ع) اجازه داد تا جون به جنگ دشمن برود. او جنگید تا زخمی شد و به زمین افتاد . امام حسین (ع) بر بالین او آمد و دعا کرد : خدایا رویش را سفید و بویش را خوش گردان و او را با نیکان محشور کن

پس از گذشت سه روز از حادثه کربلا، وقتی مردم برای دفن شهدا آمدند ؛ متوجه بوی عطر بدن این غلام سیاه شدند که همه جا را پر کرده بود . به راستی چه افراد سرشناسی بودند که به راه یزید رفتند و یا با سکوت ، ذلت و خواری برای خود خریدند وچه غلامان سیاهی که از شاهان پیشی گرفتند و به خوشبختی رسیدند.